نظریه های روان درمانی تاریخچه - چارچوب نظری - کاربرد درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب
نويسندگان سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:اسپنس ,نظام روانشناسي هال,حقيقتگراي علمي يا تجربهگراي منطقي ,رفتار يكپارچه,سازه, :: 15:24 :: نويسنده : نصرت نوجوان
ماهيت نظريه يادگيري اسپنس اسپنس در نظريه شرطي كمّي خود كوشيد در چهارچوب شرطي شدن محرك – پاسخ به هدف نهايي يادگيري و رفتاري دست يابد. وي در بررسيهاي خود به اصلاح و بهبود نظام روانشناسي هال پرداخت و يادگيري را يك فرايند ارتباطي ميان محرك – پاسخ شناخت و از مفاهيم مختلف نظريه هال فقط به شمار معدودي از آنها صحه گذاشت.
گرچه اسپنس بررسيهاي خود را درباره يادگيري به طور خالص و بدون توجه به كاربردهاي آموزشي انجام ميدهد، اما در نتيجه معلوم ميشود كه براي پيشرفت مواد درسي داراي نتايج موثر و كارسازي ميباشند.
به عقيده اسپنس اشياء و اموري كه در جهان پيرامون انسان وجود دارند جز واقعيتها يا حقيقتها چيز ديگري نيستند و از راه مشاهده ميتوانند مورد بررسي قرار گيرند. به اين جهت اسپنيس را ميتوان يك حقيقتگراي علمي يا تجربهگراي منطقي دانست. علم از ديدگاه اين روانشناس تنها با معلوماتي بايد سر و كار داشته باشد كه با تأييد همگان همراه باشد و در قيد اظهار نظرهاي خصوصي قرار نگيرد.
فرض اصلي و مهم اسپنس بر اين است كه در رفتار نظم و ترتيب كافي وجود دارد. وظيفه پژوهشگران و دانشمندان است كه چگونگي اين نظم و ترتيب را كشف كنند. چون رفتار به طور كلي تابع نيروهايي است، توضيح آنچه فرد يا افراد ي جامعه انجام ميدهند بايد در شرايط كلي عضوي و اوضاع و احوال مادي و اجتماعي كه آن افراد را در برگرفتهاند جست و جو شوند.
اسپنس مانند يك دانشمند علومتجربي و ديگر رفتارگرايان دادههاي علمي را فقط يك رشته رويدادهاي مشهود ميداند. بنابراين، معلومات درونمايه و دروننگري يا ذهني نميتوانند زمينههاي قابل اعتمادي را در علوم طبيعي پديد آورند. با اين همه، به عقيده اسپنس معلومات ذهني يا دروننگري را ميتوان به عنوان رفتار كلامي پذيرفت و براي آنها اهميت و اعتبار قائل شد، به شرط آنكه داراي وضعي كاملاً دروني و اختصاي نباشند.
در نظام روانشناسي اسپنس جايي براي مفاهيم تعامل ادراكي يا فضاي زندگي وجود ندارد. اسپنس با معلومات دروننگري يا مشاركت فكري با افراد ديگر درباره شخصيت انساني مخالفت نميكند، به شرط آنكه اين گونه اطلاعات را «علمي» نخوانند. براي اسپنس تنها ملاك علمي بودن امور و رويدادها توافق بيچون و چراي دانشمندان و پژوهندگان شايسته و قابل اعتمال است.
رفتار يكپارچه
اسپنس ميان رفتار يكپارچه و فيزيولوژيكي تمايز قايل است. منظور از رفتار «يكپارچه» به اعتقاد او عملكرد يا اجراي وظايفي مانند فشردن اهرم براي باز كردن در، يا برگزيدن يك روش موثر از ميان راه و روشهاي مختلف براي دستيابي به هدف است. اما به نظر او رفتار فيزيولوژيكي عبارت از يك رشته اعمال عضوي، فعاليتهاي حركتي و انقباضهاي ماهيچهاي است. اسپنس با توجه به اين دو گونگي رفتار وظيفه روانشناس را در اين ميداند كه به رفتار موثر توجه داشته باشد.
به عقيده اسپنس رفتار يكپارچه داراي جنبههاي فيزيولوژيكي است، اما در اين زمان، يعني نيمه قرن بيستم كه دوره رشد و شكوفايي روانشناسي است، كاربرد مفاهيم فيزيولوژيكي را فاقد اهميت ميشناسد. با اين همه، اسپنس با نگرشي خنثي و بيطرفانه درباره يادگيري، راه را براي پژوهشهاي بيشتر در مفاهيم فيزيولوژيكي موثر در آينده باز ميگذارد.
چگونگي سازهها
پژوهشگران براي دستيابي به نتيجه بررسيهاي خود به طرح و ايجاد سازهها اقدام ميكنند. منظور از سازه يك مفهوم معنادار و كاربردي است. به عقيده اسپنس سازهها يا تجربي و يا نظري هستند. سازههاي اصلي تجربي عبارتند از متغيرهاي مستقل يا ناوابسته (محرك) و وابسته (پاسخ) كه به صورت رفتارهايي ظاهر ميشوند و در معرض مشاهده عموم قرار ميگيرند. سازه هاي نظري بر خلاف متغيرهاي مداخلهگر ، مانند انگيزش، سايق و جز آن هستند كه از نظر مادي مشهودند.
متغير عاملي تغيير يابنده و مناسب در يك موقعيت است؛ كميتي است كه ميتواند افزايش يا كاهش يابد، بيآنكه در ماهيت اصلي آن تغيير اساسي رخ دهد. مقدار برف در روي زمين يك متغير است كه به مقدار كم يا زياد وجود دارد. وقتي در يك آزمايش متغير مستقل تغيير مييابد نتيجه آن به صورت وابسته يا پاسخ مشاهده ميگردد و چنانچه امكانپذير باشد اندازهگيري ميشود.
متغير وابسته را بايد پيامد يا نتيجه مشهود دانست كه به شرايط آزمايش ارتباط پيدا ميكند. شرايط آزمايش اساس متغيرهاي مستقل را تشكيل ميدهند.
چنانكه وقتي گربه از يك فضاي روشن به محلي تاريك وارد ميشود، در اينجا تاريكي يا محل تاريك متغير مستقل وگرد و گشاد شدن مردمك چشم متغير وابسته است. متغيرهاي مداخلهگر در يادگيري عبارتند از عوامل تقويتي، سايقها و افزايش نيروي عادت.
به اعتقاد اسپنس رفتار جلوهگاه يادگيري ذهني يا نامحسوس است. او كه يك روانشناس محرك – پاسخ شرطي است ميكوشد اين دسته از دگرگونيها را به صورت رفتار قابل مشاهده مورد بررسي و سنجش قرار دهد و عوامل يا متغيرهاي مربوط به آنها را به اثبات برساند. وي كه به قانونهاي يادگيري شرطي دلبستگي دارد. پاسخها را به وقوع مكرر كوششها مربوط ميسازد و به همه متغيرهاي مسائل يادگيري كه بيانگر رفتار ميباشند نشان ميدهد.
تعيينكنندههاي رفتار
نظريه پردازان محرك – پاسخ با دو مورد يا دو جنبه روبهرو هستند:
(1) ذكر جزئيات متغيرهاي تجربي از نظر عضوي و محيطي و دگرگونيهايي كه بر اثر آنها در فعاليت موجود زنده ايجاد ميشود.
(2) تنظيم روابط كاركردي و قانونهايي كه با يك رشته متغيرها در مسايل يادگيري به كار ميروند. در مورد دوم بايد گفت كه متغيرهاي مداخلهگر بيشتر حضور مييابند.
اسپنس با توجه به هدفهاي يك روانشناس محرك – پاسخ به مشاهده و آزمايشهاي علمي پرداخت تا به كشف و تنظيم يك رشته اصول و قوانين رفتاري توفيق يابد. وي در اين ميان متغيرهاي يادگيري نامحسوس و مداخلهگر را لازم دانست و در آزمايشهاي خود به تغيير متغيرهاي مستقل اقدام كرد و به سنجش متغيرهاي وابسته و مداخله گر و نتايج حاصل از آنها پرداخت. به عقيده اسپنس متغيرهاي مستقل و وابسته به صورت محرك و پاسخ عمل ميكنند، ولي متغيرهاي مداخله گر چنين وظيفهاي به عهده ندارند. در عوض شامل مواردي مانند انگيزش، يادگيري، نياز و سايق ميشوند.
متغيرهاي محرك و يا درونداد داراي جنبه كيفي و سنجش رويدادها يا ويژگيهاي مادي و اجتماعي هستند كه موجود زنده در آنها رفتار ميكند. اين موارد دروني، بر موجود زنده تاثير ميگذارد.
متغيرهاي محرك ممكن است موضعي، موثر يا درون عضوي باشند. محركهاي موضعي از موضوعها يا رويدادهاي مادي در محيط ناشي ميشوند. محركهاي موثر به محركهاي خاص موضعي اشاره دارند كه در دستگاههاي گيرنده موجود زنده در زمان پاسخ دادن تاثير ميگذارند. اين عوامل تا حدود زيادي به رفتار جهتدهنده موجود زنده وابستهاند. هم محركهاي موضعي و هم محركهاي موثر به وسيله گيرندههاي بروني يا اعضاء حسي مستقيماً از منابع نيروزاي بيرون از بدن تحريك ميشوند. محركهاي درون عضوي آنهايي هستند كه ويژگيهايشان بر پايه قانونهاي شناخته شده فيزيولوژيك مشخص گرديدهاند. اين دسته از محركها به وسيله گيرندههاي دروني كه در احشاء يا ماهيچهها قرار دارند دريافت ميشوند.
پاسخ يا برونداد متغيرهاي كيفي يا سنجشي رفتار موجودهاي زنده هستند. هر پاسخي از يكرشته اعمال تشكيل مييابد و با اصطلاحات «يكپارچه»، نه فيزيولوژيكي توصيف ميشود.
متغيرهاي مداخلهگر حلقههاي واسطه در يادگيري هستند كه از يكسو ميان محرك مستقل و پاسخ وابسته از سوي ديگر قرار ميگيرند. در واقع متغيرهاي مداخلهگر در مسائل يادگيري به عنوان اصطلاحات كلي يا انتزاعي در موقعيتهاي گوناگون به كار ميروند. بنابراين، به عقيده اسپنس يادگيري را بايد دگرگوني در نيروي متغيرهاي مداخله گر فرضي دانست كه به عنوانهاي مختلف مانند پيوند محرك – پاسخ، همخواني يا تداعي، عادت يا گرايش خوانده ميشوند.
روانشناسان تداعيگرا متغيرهاي مستقل و مداخلهگر را در وضعي مانند محرك،تمرين، سايق و پاداش براي پيشبيني رفتار با پاسخ، يعني متغير وابسته به كار ميبرند. اسپنس اين متغيرها را سازه پاياني يا توان تحريكي ( E ) مينامد.
منظور از توان تحريكي سرعت و تغيير پاسخ است كه از فرايند شرطي شدن به دست ميآيد و با ويژگيهاي كمّي پاسخ وابستگي پيدا ميكند. متغيرهاي مستقل با توان تحريكي آميخته ميشوند و متغيرهاي وابسته از آنها پديد ميآيند.
يادگيري از ديدگاه اسپنس
اسپنس معتقد است كه نظريه يادگيري او را ميتوان انتظار محرك – پاسخ ناميد كه هم يك نظريه تقويتي و هم يك نظريه مجاورتي است. در نظريه شرطي شدن انزجاري كلاسيك كه شامل انگيزه گريز است عوامل تقويتي بسيار كارساز است. اما در شرطي شدن ابزاري كه ميل و اشتياق بر آن حاكم است تنها مجاورت محرك با پاسخ كفايت ميكند تا يادگيري انجام گيرد.
از نظر اسپنس پديده يادگيري عبارت از يك رشته دگرگونيهاي رفتاري است كه بر اثر تكرار تجربه رخ ميدهد. بنابراين، تجربههاي قبلي اساس هر گونه يادگيري محسوس و نظري به شمار ميآيند. در واقع يادگيري داراي جنبه عملكردي و محسوس يا نظري و نامحسوس است. به اين معنا كه جنبه عملكردي با پاسخ مشهود و قابل سنجش ارتباط دارد، در صورتي كه جنبه نظري آن كمتر محسوس و مشهود است. يادگيري از يك سو دستاورد تجربه تعاملهاي گذشته فرد با محيط خويش است و از سوي ديگري عملكرد فرد را در هر لحظه اي مشخص ميسازد.
آزمايشهاي اسپنس درباره يادگيري شرطي شدن كلاسيك ، ابزاري و يادگيري گزينشي را در بر ميگيرد. شرطي شدن كلاسيك در قالب پاداش و بيزاري ظاهر ميشود. اين پژوهشگر بررسيهاي خود را بر شرطي شدن پاداشي و ابزاري متمركز ميكند. در شرطي شدن انزجاري كلاسيك موجود زنده ميآموزد كه نسبت به محرك طبيعي يا غيرشرطي جديد و آزاد دهنده حالت دفاعي و دوري پيش بگيرد. شرطي شدن ابزاري پاداشدهنده زماني رخ ميدهد كه موجود جاندار ميآموزد آن چنان رفتار كند تا پاداش دريافت دارد. يادگيري گزينشي يا به صورت آزمايش و خطا يا يادگيري افتراقي ظاهر ميشود.
اسپنس بررسي هر سه نوع يادگيري – شرطي كلاسيك، ابزاري و گزينشي را هر كدام جداگانه و به تفصيل مورد بررسي قرار داد و چنين نتيجه گرفت كه شرطي شدن كلاسيك جزء جدا نشدني شرطي ابزاري است. در واقع شرطي شدن ابزاري حالت خاصي از يادگيري گزينشي آزمايش و خطا به شمار ميآيد. در اينجا درباره اين سه نوع يادگيري به اختصار تمام به بحث و بررسي ميپردازيم.
منبع: نظریه های و سبک های یادگیری نظرات شما عزیزان: موضوعات
پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
|
|||
|